بیشتر آنها علاوه بر مشکلات اقتصادی، ترس از تربیت کردن کودکشان را دارند و نمیدانند در بین این همه آسیبهای اجتماعی که وجود دارد و وقت و هزینهای که صرف میکنند فرزندشان درنهایت بهاصطلاح چطور از آب در میآید. دورهای که تفکر غالب بر داشتن فرزند بیشتر بدون توجه خاص به تربیت آنها بود خیلی وقت است که به سر آمده و خانوادهها ترجیح میدهند برای به دنیا آوردن، تربیت و پرورش بچههایشان وقت بیشتری صرف کنند و علاوه بر خواندن کتاب، دورههای آموزشی هم ببینند.وقت و توجه بسیاری که خانوادهها برای فرزندانشان صرف میکنند شکل خانواده را در بسیاری از موارد تغییر میدهد. خانوادهها یا فرزند قدرتمند و دیکتاتوری تربیت میکنند که خواستههای نامحدود و نامعقولی دارد یا میتوانند خواستههای فرزند را هدفمند و کنترل کنند و درنتیجه به گفتمان برابری در خانواده برسند.
برخی کارشناسان، خانواده نوع اول را نتیجه عواملی چون نابرابری سطح تحصیلات والدین با فرزندان، توجه بیش از حد به خواستهها و مطالبات اولاد و ضعف اخلاقی درون خانواده میدانند و معتقدند که نتیجه این رویکرد تضییع حقوق و احترام والدین، تهدید ارزشها و سنتهای مفید، اخلال در امر تربیت و غلبه احساسات بر تعقل در خانواده خواهد بود؛ به اینگونه خانوادهها، خانوادههای فرزندسالار میگویند.به اعتقاد دکتر باقر ساروخانی، شکل دیگر خانوادههایی که در آن فرزندان اهمیت محوری دارند ولی نتیجه کاملا برعکس بهدست میآید خانوادههای فرزندمدار است. او معتقد است که فرزندمداری با فرزندسالاری متفاوت است و میگوید: سالار به معنای حاکمیت و قدرت است اما فرزندمداری به معنای اقتدار و مرکزیت است. در ادامه، گزارشی از نشست گروه خانواده انجمن جامعهشناسی دانشگاه تهران میآید که در آن دکتر ساروخانی به ایده خانواده فرزندمدار پرداخته است.
ارتباط فرزندان و والدین در سالهای اخیر تغییرات زیادی کرده است؛ دیگر مثل سابق نیست که پدران و مادران امر کنند و بچهها بیچون و چرا بپذیرند. آنها نیز بهدنبال شراکت در امور خانه و تصمیمهای عمومی خانواده هستند؛ بهطور کلی در فرایند بچهدار شدن و بچه تربیتکردن تغییرات اساسی ایجاد شده است. بچهها حقوق اساسی خود را در کنار رشد خانواده به سمت مدرنیته به دست میآورند و همزمان خانواده را در معرض آسیبهایی جدید قرار میدهند که برخی توانایی عبور از آن را دارند و برخی نه.
دکتر ساروخانی معتقد است که در خانوادههای فرزندمدار 2نکته اساسی وجود دارد؛ اول اینکه فرزند قدرت پدر را ندارد ولی مدار و محور خانه است. نکته دوم یک تنازع تاریخی است. در گذشته کودکان در یک فرایند طبیعی به دنیا میآمدند؛ یعنی محصول اراده پدر و مادر نبودند، فاصله فرزندان، زمان تولد و... طبیعی بوده و در اختیار پدر و مادر نبود. بنابراین تعداد فرزندان و مرگ و میر آنها زیاد بود و از طرفی آنها از همان ابتدا یاد میگرفتند که در خانه همکاری کنند، اما فرزندان کنونی کاملا فرق کردهاند؛ کم شدن تعدا فرزندان خانواده،سخت شدن شرایط زندگی و یاریدهی اندک یا صفر بچهها، ویژگیهای فرزندان امروز را میسازد. امروزه خانوادههای ایرانی در حال کسب تجربه جدیدی هستند که فرزند عضو بسیار مهمی در آن است؛ بچههای مطیع دیروز تبدیل به بچههای مؤثر و صاحبنظر شدهاند.
این استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در مورد سازوکارهای فرزندمداری میگوید: ما آرامآرام به سمت تعریف تازهای از پدر و مادر و فرزند بودن میرویم. انتظاری که از والدین بودن یا فرزند بودن وجود داشت و یا رفتار اعضای خانواده، نسبت به هم تغییر کرده است. فرزندان کمکم در سازوکار خانواده مشارکت بیشتری داشته و نقش مهمتری پیدا میکنند. تبادل اندیشهها، رفت و بازگشت فکرها، نظام پیشنهادها، گفتوگو و عقلانیت، ویژگیهای خانوادههای جدید است؛ هر کسی هر پیشنهادی که دارد مطرح میکند و برایش استدلال میآورد و از آن دفاع میکند.
وی میگوید: افقی شدن هرم قدرت در خانواده نکته دیگری است که در خانوادههای کنونی بهوجود آمده و از هرم عمودی محض و استبدادی به دمکراتیک و مسطح و نسبتا انسانی تبدیل شده است.
دکتر ساروخانی در مورد تبعات فرزندمداری میگوید: تبعات فردی خانواده فرزندمدار آن است که افرادش به سمت جامعهای میروند که اعضای آن از بلوغ فکری بالایی برخوردارند. زمانی که مشارکت با بلوغ ذهنی همراه نباشد میتواند برای خانواده خطرناک باشد.
در خانوادههای فرزندمدار بخش اعظم درآمد خانواده صرف تربیت و پروش کودک میشود؛ در نتیجه ساختار تازه اقتصادی در خانواده ایجاد میشود و کالاهای خریداری شده بسته به نیاز فرزندان تغییر میکند.
تحقیقات نشان میدهد که بیشترین میزان بودجهای که در خانوادهها در نظر گرفته میشود مربوط به تحصیل فرزندان میشود. بهنظر من این کار بزرگی است که آرامآرام آنها به وارثان بزرگی تبدیل میشوند. وارثان جدید، خانه، طلا و ملک به ارث نمیبرند، آنها مدارک عالی تحصیلی را به ارث میبرند و وارد حوزه قدرت و فرهنگ جامعه میشوند.
وی با اشاره به تحقیقی در دانشگاه تهران گفت: در تحقیقی که توسط مرکز تحقیقات دانشگاه صورت گرفت توقع و انتظار بر این بود که وقتی درآمد خانوادهها بیشتر میشود به همان نسبت پولی که صرف کودک میشود نیز بیشتر شود، اما این قاعده تأیید نشد؛ به این معنا که خانوادههایی که قدرت اقتصادی اندکی دارند با وجود درآمد کمشان جزو اعظم درآمدشان را صرف کودک میکردند. ضریب صرف منافع، صرفا با اقتدار اقتصادی همراه نبود.
دکتر ساروخانی میافزاید: اقتصاد بیرونی نیز تحتتأثیر اقتصاد درونی قرار گرفته است. مدیریتی در اقتصاد ایجاد شده که توسط فرزندان هدایت میشود. آنها کالاهای جدید میخواهند و سازمانهای تولیدی در خدماتی که ارائه میدهند جابهجایی ایجاد میکنند و در نتیجه کالاهای جدید برای مشتریان جدید با سلیقههای جدید تولید میکنند؛ بنابراین مدیریت سازمانهای تولیدی مدیریت بیرونی است و مشتریهای جدید تعیین مشی میکنند. نکته جالب دیگر مسئله تبلیغات بود. بچههای ما امروز سوژههای تبلیغاتی جدیدی شدهاند. بازار تبلیغات تا پیش از این به کودکان توجهی نداشت و بیشتر با والدین که تصمیمات اقتصادی میگرفتند توجه داشت. آنها میدانند که کودکان تصمیمگیران جدید هستند؛ به عبارت دیگر پیشنهادها از پایین
به بالا مطرح میشود.
وی در مورد تأثیرات فرهنگی فرزندمداری میگوید: در حوزه فرهنگ، فرزندمداری تبعات بیشتری دارد. جابهجایی ارزشها، ظهور ارزشهای نوین و نگاه تازه به سود و زیان از جمله این تغییرات است. بزرگترها با نظام ارزشی خودشان دنیا را نمیسازند،کودکان نگاه خود را به جامعه ارائه میدهند. در کتاب شازده کوچولو، مسافر به دنیا طور دیگری نگاه میکند. محاسبه سود و زیان از نگاه کودکان فرق میکند. از طریق ارتقای کودک و ورودش به عرصههای فرهنگ و اقتصاد تعبیر دیگری از زندگی خواهید داشت.
کودکان امروز در سیاست نیز تأثیرگذار هستند. دکتر ساروخانی میگوید: از آنجایی که دمکراسی پدیدهای یکشبه نیست و نیازمند تولید فرهنگ دمکراسی برای آن است، اگر دمکراسی بدون فرهنگ ایجاد شود، باعث بهوجود آمدن هرج و مرج میشود. بهنظر میرسد فرزندان در خانوادههای جدید بتوانند آرامآرام جوانههای بلوغ دمکراتیک را فرا بگیرند؛ یعنی بچهها یاد بگیرند و بتوانند در امور خانه مشارکت کنند و قوانین دمکراتیک را بشناسند و بتوانند از اندیشهشان دفاع کنند. این روند در بروز شهروندی نیز تأثیرگذار است. اگر قرار است شهروندانی پویا، پاسخگو و مسئولیتپذیر داشته باشیم قاعدتا باید از خانواده شروع کنیم. وی در مورد تبعات اجتماعی فرزندمداری میگوید: انقلاب اصلی در جامعهپذیری است. جامعهپذیری عمودی جای خود را به جامعهپذیری افقی و برابر داده است و در فضای گفتوگو جامعهپذیری شکل میپذیرد.
عناصر بیرونی به خانواده وارد میشوند و مباحث سیاسی، اقتصادی و... در خانواده مورد تحلیل قرار میگیرد درون و بیرون خانواده در انسجام با هم قرار میگیرد. از طرف دیگر مهمترین عامل در این تحقیق سرمایه فرهنگی (فرهیختگی) است. خانوادههایی که تقارن فرهنگیشان بالا میرود، ایثار اقتصادیشان هم بالاتر میرود؛ خودشان از منابع اقتصادی محروم میمانند ولی بچههایشان را به منابع اقتصادی میرسانند.
ساروخانی میگوید: در این تحقیق و چند تحقیق دیگر مشخص شد که مادران نقش پررنگتری ایفا میکنند. ضریب جنسیت در این تحقیق از 2 دیدگاه اهمیت داشت؛ اول مادر و اولویت مادرانه و دیگری اولویت پسرانه؛ به این معنا که وقتی فرزند ارشد پسر باشد جایگاهش در فضای خانه بسیار بالاتر است. نوع ایدهآلی که درنظر گرفتیم اینگونه بود که اگر قرار است فرزندمداری به خوبی اعمال شود 4 شرط اساسی لازم است. در وهله اول مادران فرهیخته سپس پدران فرهیخته، در مورد بعد اگر فرزندان ارشد وجود داشته باشند و در نهایت اگر شبکه اجتماعی مناسب برای تقویت این اندیشههای دمکراتیک وجود داشته باشد فرزندمداری شکل میگیرد.